صبح زود بود، تو مترو نشسته بودم که همون اول خانمی توجهمو به خودش جلب کرد.. خانم جوان یه کتاب دعا جلوش باز بود و داشت دعای توسل میخوند. کمی که گذشت کتاب دعا رو بست و داخل کیفش قرار داد و از همون کیف، کیف کوچکتری که معلوم شد کیف لوازم آرایشش بود در […]