آن روزها رضاشاه دستور داده بود که همه ما باید بی حجاب باشیم. این کار اول بسیار مشکل بود؛ خجالت میکشیدیم و خیلی ناراحت بودیم. اوایل کلاه پوست سرمان گذاشته و پالتو پوست با یقه بلند میپوشیدیم. سعی میکردیم کمتر در انظار ظاهر شویم و به همین دلیل اغلب به بیرون شهر میرفتیم.
اتفاقاً شب عروسی، او دم در حیاط ایستاده بود و چون از این موضوع خیلی ناراحت بود، مرتب فحش میداد و جیغ میکشید؛ او نمیخواست هوو داشته باشد. چند نفر را هم با خود آورده بود تا به نحوی مجلس عروسی را به هم بزنند، اما سردار سپه متوجه شد و به چند سرباز دستور داد او را از مجلس خارج کنند و به خانهاش ببرند.
کاری از گروه سبک زندگی باحجاب
دیدگاه